اینکه بگوییم یک سریال تلویزیونی میتواند زندگیتان را تغییر دهد، ادعای بزرگی است اما برخی از این مجموعهها واقعاً احساسیاند و حرفهای عمیقی دربارهی جهانی که در آن زندگی میکنیم برای گفتن دارند. در حالی که صحبت دربارهی سریالهای سطح بالا یا درامهای جنایی شاهکار که تماشایشان ضروریست کار سادهای است، دنیای تلویزیون بسیار گستردهتر از آن است. از برنامههای واقعنمایی که به شکل شگفتانگیزی مخاطب را جذب میکنند گرفته تا مینیسریالهای علمی-تخیلی، در هر ژانری میتوان چیزی فراموشنشدنی یافت.
وقتی نویسندگی و بازیگری دست به دست هم میدهند تا یک سریال تقریباً بینقص خلق کنند، زمان زیادی نمیبرد تا منتقدان و تماشاگران به تحسین آن برخیزند.
برخی از این آثار در میان بهترین سریالهای تاریخ تلویزیون جای گرفتهاند. اما چیزی که در ذهن مخاطب باقی میماند، صرفاً تحسین منتقدان نیست بلکه مفاهیم و پیامهاییست که داستانها منتقل میکنند. اگر درست اجرا نشود، پرداختن به موضوعاتی چون مرگ، اخلاق و معنای زندگی ممکن است شعاری یا حتی خجالتآور به نظر برسد. اما همین دشواری باعث میشود که وقتی سریالهایی مانند این، با ظرافت به چنین مضامینی میپردازند و فضایی امن برای درک و تجربهی احساسات فراهم میکنند، اثرگذاریشان چندبرابر شود.
فهرست مطالب
Anthony Bourdain: No Reservations (2005–۲۰۱۲)

با محبوبتر شدن رسانههای مرتبط با غذا و سرآشپزها در سالهای اخیر، مهم است که به مردی ادای احترام کنیم که جرقهی نخستین انقلاب غذایی را زد: آنتونی بوردین. پیش از آنکه در برنامه Parts Unknown ظاهر شود، بوردین در No Reservations پا به سفرهایی میگذاشت که از رستورانهای سطح بالا تا خانههای خانوادگی را در بر میگرفت. شاید کمی کلیشهای به نظر برسد اگر بگوییم او الهامبخش نسلهایی شد تا از منطقهی امن خود خارج شوند و به دل جهان سفر کنند اما این جمله امروز به همان اندازه درست است که در زمان انتشار اولین کتابش آشپزخانهی محرمانه (Kitchen Confidential) حقیقت داشت.
در طی سالها، بسیاری تلاش کردهاند حالوهوای منحصربهفردی را که بوردین داشت تکرار کنند؛ همان جَوی که او را قادر میساخت در هر محیطی بهراحتی جا بیفتد. اما اغلب در این راه ناکام ماندند. حال، استودیوی A24 ساخت فیلم زندگینامهای Tony دربارهی او را آغاز کرده و تماشای اینکه این فیلم چگونه با میراث چنین شخصیت نمادینی برخورد خواهد کرد، بسیار جالب خواهد بود.
شاید هرگز نتوانیم با همان سهولت جهان Anthony Bourdain: No Reservations را بگردیم، اما گوش دادن به توصیهی او، اینکه خود را در معرض ناشناختهها قرار دهیم، هنوز هم ارزشی واقعی دارد. چون دنیای ما بسیار بزرگتر و پیچیدهتر از چیزیست که اکثر مردم تصور میکنند.
The Leftovers (2014–۲۰۱۷)

سریال The Leftovers که اغلب بهعنوان دنبالهی معنوی Lost شناخته میشود، همیشه سریال آسانی نیست. هر شخصیت با غم و اندوهی عمیق دستوپنجه نرم میکند و اغلب برای کنار آمدن با آن، به رفتارهای خودویرانگرانه روی میآورد. اما با پیشرفت داستان، مشخص میشود که تماشاگر میتواند چیزهای زیادی از این شخصیتهای ناکامل بیاموزد، همانطور که آنها نیز از یکدیگر میآموزند.
جاستین تروکس و کری کون در نقش کوین و نورا، شخصیتهای محوری داستاناند؛ دو انسانی که پس از ناپدید شدن ناگهانی دو درصد از جمعیت جهان، در تلاشاند دوباره معنای زندگی را پیدا کنند. این رویداد، در نگاه اول شاید فاجعهای جهانی به نظر نرسد اما بهزودی مشخص میشود که حتی اگر عزیزان کسی از میان نرفته باشند، زندگی همه برای همیشه دگرگون شده است.
همه به شیوهای متفاوت با پیامدهای این حادثه کنار میآیند، اما The Leftovers با دقت و همدلی یادآوری میکند که انسانها، علیرغم تفاوتهای ظاهری، نقاط اشتراک عمیقی با یکدیگر دارند.
در سه فصل کوتاه، این سریال سفری است که سریع طی میشود، اما برای همیشه در ذهن و دل شما باقی میماند. پروژهای بلندپروازانه که از آغاز تا پایان، به طرز چشمگیری به کمال نزدیک میشود.
Fleabag (2016–۲۰۱۹)

سریال Fleabag که توسط فیبی والر-بریج خلق، نوشته و بازی شده، نمونهای درخشان از تلویزیون مؤلف به شمار میرود اما والر-بریج بهتنهایی بار این سریال را به دوش نمیکشد. این اثر که بر اساس نمایش تکنفرهی خودش ساخته شده، دنیای Fleabag را بهزیبایی گسترش داده و بهنحوی روان و طبیعی روی پرده آورده است؛ آنقدر که انگار از ابتدا برای حضور در تلویزیون خلق شده بود.
فصل اول این سریال، سفری طاقتفرسا و تراژیک است؛ مخاطب باید شاهد آن باشد که قهرمان داستان، فلیبگ، بهتدریج با تصویری که از خودش ساخته روبهرو میشود.
دو فصل Fleabag اهداف متفاوتی را دنبال میکنند و مخاطب را در مسیر کامل رشد شخصیت اصلی همراهی میکنند؛ مسیری که تا پایان، دگرگونی عمیقی در او ایجاد میکند. بهنوعی، فصل دوم حتی بهیادماندنیتر از اولی است؛ چرا که والر-بریج با اندرو اسکات در نقش «کشیش جذاب» همراه میشود، و داستان عاشقانهی میان این دو، یکی از نابترین روایتهای عاشقانه در تلویزیون مدرن است.
Fleabag غمانگیز، خندهدار و بهشکلی غیرمنتظره، امیدبخش است و قلبتان را خواهد شکست، اما پیش از پایان، نوری از امید به شما خواهد داد؛ نوری که به ما یادآوری میکند با وجود دشواریهای زندگی، ارزشش را دارد که همچنان ادامه دهیم.
The Good Place (2016–۲۰۲۰)

کمدی با ایدهای بلندپروازانه مثل The Good Place بهراحتی میتوانست بیسروصدا بیاید و برود و جایگاهی در تلویزیون پیدا نکند اما خوشبختانه، مخاطبان خیلی زود ارزشهای آن را درک کردند. این سریال با بهرهگیری از مباحث فلسفی دربارهی اخلاق و بررسی معنای «خوب بودن» در دنیای مدرن، سرشار از پیچشهای داستانی است که این مفاهیم سنگین را با زبانی ساده و سرگرمکننده منتقل میکند.
بازیگران اصلی سریال؛ کریستن بل، ویلیام جکسون هارپر، تد دانسون و جمعی از کمدینهای درخشان دیگر، با شیمی عالی میان خود، بهزیبایی شخصیتها را زنده کردهاند.
هرچند The Good Place از پرداختن به مسائل پیچیدهای مثل الهیات، زندگی پس از مرگ و اخلاقیات مدرن ابایی ندارد، لحن کلی آن همیشه در قالبی طنزآمیز و دلنشین باقی میماند.
هر شخصیت نمایندهی نوعی نگاه خاص به اخلاق و خوبی است، و همین باعث میشود که مسیرهای شخصی آنها برای رسیدن به خودشناسی، منحصربهفرد و تأثیرگذار باشد. با پیشروی داستان، مخاطب نیز همپای این شخصیتها به درک تازهای از مرگ، زندگی و جایگاه خود در جهان میرسد و در نهایت، شاید اندکی بیشتر با مرگ آشتی کند و آرامش بیابد.
Six Feet Under (2001–۲۰۰۵)

سریال Six Feet Under که توسط آلن بال، خالق برخی از بهترین سریالهای دههی ۲۰۰۰، ساخته شده، با وجود طرح اولیه نسبتاً نامتعارفش، مخاطب را آرامآرام در دل تاریکیاش آرام میکند. داستان حول خانوادهی فیشر میچرخد که ادارهکنندهی یک خانهی کفنودفن هستند. تقریباً هر قسمت با مرگ شخصی آغاز میشود و سپس مرگ بهنحوی با درامهای خانوادگی اعضای اصلی گره میخورد.
Six Feet Under از سوی بسیاری بهعنوان یکی از نمادینترین سریالهای تلویزیونی تاریخ شناخته میشود و دیالوگهایی دارد که در میان بهترین جملات قصار سریالهای HBO جای میگیرند. سریال به مرور وارد بحثهای سنگین و فلسفی میشود، بیآنکه از صمیمیت یا انسانگراییاش کاسته شود.
هرچند برخی جنبههای آن امروز کمی کهنه یا مربوط به زمان خود بهنظر میرسند، اما سریال همچنان تازگی دارد و توانسته با ظرافت و همدلی دربارهی موضوعات تابویی مانند مرگ صحبت کند. البته، اگر Six Feet Under را صرفاً دربارهی مرگ بدانیم، در حقش کوتاهی کردهایم.
این سریال به مهمترین پرسشهای عصر خود پرداخته است. و گرچه نگاه اگزیستانسیالیستی در سراسر آن حس میشود، اما در نهایت با یکی از فراموشنشدنیترین پایانبندیهای تلویزیون، با نگاهی امیدوارانه به زندگی به پایان میرسد.
Station Eleven (2021–۲۰۲۲)

سریال Station Eleven، بر اساس رمان ایستگاه یازده اثر امیلی سنت جان مندل، نوع متفاوتی از درامهای پساآخرالزمانی را با رویکردی بسیار امیدوارکنندهتر از آنچه در این ژانر مرسوم است، ارائه میدهد. این سریال سرشار از حس نوستالژی برای گذشته است، اما در عین حال، اشتیاقی جدی برای حرکت بهسوی آینده، حتی در برابر شرایطی ناممکن، در آن جریان دارد.
در جهان Station Eleven، هرچند خشونت و وحشت حضور دارند، امید به بازسازی همواره در نزدیکی است. این سریال بر ارزشهای جامعه، هنر و قصهگویی تأکید دارد و از دل اندوه و سوگی که شخصیتها با آن دستوپنجه نرم میکنند، درسهایی قابل تأمل استخراج میکند.
مکنزی دیویس در نقش کیرستن یکی از بهترین بازیهای خود را ارائه میدهد. او بهزیبایی ترکیبی از آسیبپذیری و استحکام را به نمایش میگذارد که نمایانگر زیستن در جهانی که پایان یافته، اما خاطرهاش بهتدریج محو میشود، است.
در این داستان، تضاد میان ایدئولوژیهای مختلف برای بازسازی جامعه، به نقطهی اوج میرسد و بیننده را وادار میکند که با خود بیاندیشد: اگر دنیا بهکلی دگرگون شود، چه چیزهایی ارزش نگهداشتن دارند؟
با وجود همهی فروپاشیها، Station Eleven یادآوری میکند که بعضی چیزها مثل روایتها، پیوندهای انسانی و هنر حتی وقتی ساختارهای تمدن از هم میپاشند، باقی خواهند ماند.
Reservation Dogs (2021–۲۰۲۳)

درست است که سریال Reservation Dogs باید بهدلیل پر کردن خلأیی بزرگ در نمایش و روایت داستانهای بومیان آمریکا در تلویزیون مورد تحسین قرار گیرد، اما نباید فراموش کرد که این سریال در اصل یک درام-کمدی درخشان و عمیق درباره دوران بلوغ است که فارغ از پیشزمینه فرهنگیاش میتواند دل هر بینندهای را بهدست بیاورد.
با اجراهایی درخشان، بهویژه از دیفاراو وون-ا-تای، که بهحق ستاره نوظهور سریال لقب گرفته، Reservation Dogs شما را به دوران نوجوانیتان بازمیگرداند اما این بازگشت، تجربهای شیرین و تلخ توأمان است. همراه شدن با گروه اصلی شخصیتها بسیار آسان است؛ تا جایی که در پایان، آرزو خواهید کرد که ای کاش فصلهای بیشتری از این سریال وجود داشت.
ارتباط شخصیتها با گذشتهشان و با فرهنگ بومیشان همیشه در مرکز داستان این سریال قرار دارد، اما این تمرکز در فصل پایانی که بیتردید انقلابی و متفاوت است، بهطرز خاصی عمق پیدا میکند. احساساتی مثل گمگشتگی، تنهایی، و اشتیاق برای اتصال به چیزی بزرگتر از خود، بهشکل ملموسی در شخصیتها نمود پیدا میکند و تأثیری ماندگار بر بیننده خواهد گذاشت.
در نهایت، هر چقدر هم درباره موفقیت و استقبال از این سریال گفته شود، بهترین راه درک Reservation Dogs، فقط یک چیز است: تماشا کردنش. سریالی پر از لحظات بامزه و دردناک، قصههایی بزرگ و کوچک، و شخصیتهایی که بیدرنگ عاشقشان خواهید شد.
Enlightened (2011–۲۰۱۳)

مدتها پیش از آنکه مایک وایت با The White Lotus سر و صدای زیادی به پا کند، یا لورا درن با بازی در نقش رناتا در Big Little Lies به اوج شهرت برسد، این دو هنرمند در سریالی بهنام Enlightened همکاری درخشانی داشتند؛ مجموعهای که بهطرز غمانگیزی کمتر از حد شایستهاش دیده شد.
باور اینکه Enlightened بیش از ده سال پیش پخش شده، دشوار است، چرا که امروز، بیش از هر زمان دیگری، با دغدغههایی که مطرح میکند همذاتپنداری میشود: ناامیدی از زندگی کارمندی، نظامهای فاسد شرکتی، و نقدی گزنده بر سرمایهداری.
لورا درن در نقش ایمی جلیکوی اجرایی بینقص دارد؛ زنی که پس از مجموعهای از بحرانهای شخصی و شغلی، به شرکتی که او را خرد کرده بازمیگردد، اما این بار با نگاهی کاملاً متفاوت و انگیزهای برای افشاگری و مقابله. سریال در عین حال که عمیق و تأثیرگذار است، پر از طنز تلخ و کنایههای هوشمندانه است؛ ترکیبی کمیاب که هم شما را میخنداند و هم تکانتان میدهد.
اگرچه Enlightened مورد تحسین منتقدان قرار گرفت، اما بسیاری از تماشاگران هنوز آن را کشف نکردهاند. این سریال میتواند باعث شود بخواهید از شغلتان استعفا دهید، اما در عین حال با شخصیتپردازی فوقالعاده و لحظاتی ناب از طنز و تحول شخصی، به تجربهای فراموشنشدنی تبدیل میشود. اکنون بیش از هر زمان، زمان مناسبی برای تماشای یا بازبینی این سریال underrated است.
BoJack Horseman (2014–۲۰۲۰)

آنچه در ابتدا بهعنوان یک کمدی کارتونی عجیبوغریب دربارهی حیوانات انساننما شروع شد، بهسرعت به یکی از احساسیترین و مفهومیترین سریالهای تلویزیونی تاریخ تبدیل شد. BoJack Horseman با صداپیشگی برجستهی ویل آرنت در نقش اصلی، با نگاهی تیزبینانه به هالیوود و فرهنگ شهرت میپردازد و هزینههای عجیب و در عین حال واقعیِ شهرت را آشکار میکند.
جستجوی بیپایان بوجک برای تأیید و تلاش او برای پر کردن خلأیی درونی، او را به مسیرهایی تاریک و خودویرانگر میکشاند. با این حال، حتی در تاریکترین لحظات، سریال همچنان جذاب باقی میماند. دلیل اصلی موفقیت BoJack Horseman، این است که شخصیتهایش را آرمانی و بینقص نشان نمیدهد. هر شخصیت اصلی از بوجک، دایان، پرینسس کرولین و تاد گرفته تا مستر پیناتباتر، به شدت معیوب اما کاملاً انسانی هستند.
این سریال از نشان دادن لحظات فروپاشی و تاریکی نمیهراسد. بلکه با شجاعت به آنها میپردازد و نشان میدهد که چگونه غم، اعتیاد، تنهایی و زخمهای روحی میتوانند شخصیت انسان را شکل دهند اما الزاماً او را تعریف نمیکنند. گرچه BoJack Horseman مسیر رستگاری آسان یا پایانهای خوش را وعده نمیدهد، اما همواره امکان تغییر را مطرح میکند؛ اگر شخصیتها جرأت مواجهه با خودشان را داشته باشند.
در نهایت، BoJack Horseman تنها یک طنز یا تراژدی نیست؛ بلکه داستانی عمیقاً اگزیستانسیالیستی دربارهی بار زندگیست و تلاش آرام اما مستمر برای بهتر شدن.
منبع: SR



منبع خبر: گیم فا