موردی که فرنچایز Final Destination را از برادرانش تمیز میدهد و آن را به اثری متفاوت تبدیل میکند نبود یک قاتل اسلشر خاص مانند جیسون ورهیس در داستان است. در واقع نبرد شخصیتها با نیرویی ناشناخته است. نیرویی که گاهی آن را میتوان سرنوشت نامید و گاهی مرگ و گاهی شاید چیزی دیگر.
Final Destination ما را به دههی ۶۰ آمریکا میبرد؛ جایی که زنی به نام آیریس کمپبل با معشوقهاش قرار است در برج اسکایویو اوقات خوشی را سپری کند. اما این اوقات خوش او زمانی که یک رویای کابوسوار از اتفاقات پیشرو میبیند برایش به یک عذاب تبدیل میشود.
فضای فیلمهای فرنچایز Final Destination همیشه مانند یک صفحه شطرنج است. صفحهای که عوامل با تکان دادن یکی از مهرههای شطرنج به عنوان یکی از المانهای خلاقانه مرگ به آن جان میبخشند و تدارکات سرگرم کردن مخاطب را فراهم میکنند. این مرگ و میرها میتواند تدریجی و زنجیروار باشد یا اینکه توسط یک اتفاق ناگهانی و شوکبرانگیز رقم بخورند. شخصیتهای فیلم تلاش میکنند که از مرگ فرار کنند یا آن را عقب بیندازند، اما مرگ همیشه دیر یا زود به سراغ آدمها خواهد آمد.
حتی آیریس کمپبل که به قول خودش توانسته به مرگ به نوعی رو دست بزند، در نهایت توسط این نیروی ناشناخته جان خود را از دست میدهد. جالب اینکه او آن پیش آگاهیاش را قبل از مرگش هم با خود دارد. او حتی لحظهی قبل از مرگ خودش را حس میکند، و با پرتاب شدن بادنمای فلزی به سمت او، و بیرون زدن از آن طرف گردنش جان میدهد. در اینجا هم Final Destination از فرمول آشنا و سابق خود استفاده میکند. آیریس کمپبل هر کسی را که در ابتدای فیلم از مرگش جلوگیری میکند بعداً در جایی و طی شرایطی جان میدهند. و به دلیل اینکه جلوی مرگ آنها گرفته میشود خود او و هر کس که از خون او باشد به نوعی نفرین شده و حالا مرگ به سراغ خانوادهی او آمده است.

در این قسمت، روایت با پیوند زدن یک عنصر موروثی به چرخهی مرگهای اجتنابناپذیر، فرمول آشنای فرنچایز را گسترش میدهد. دیگر فقط شاهد نجاتیافتگان تصادف نیستیم، بلکه با ایدهای جدید از نفرین خونی مواجهایم که زنجیرهی مرگ را از یک حادثه جمعی به یک درام خانوادگی تبدیل میکند. این پیچش داستانی هم عمق بیشتری به ماجراها داده و هم بستری فراهم کرده تا مخاطب نسبت به سرنوشت شخصیتها بیشتر درگیر شود.
فرنچایز Final Destination خلاقانه است و این خلاقیت را در انواع و اقسام روشهای مرگ، که یک المان ساده در زندگی روزمره شخصیت ها ممکن است آغاز کننده آن و باعث و بانی مرگ آنها باشد. این المان ساده میتواند یک شیء معمولی، یک حادثه کوچک یا حتی یک تصمیم پیشپاافتاده باشدکه مرگ فجیع شخصیت داستان را به دنبال دارد. تقریباً در تمامی موارد تمامی شخصیتهای آن به بدترین و خشنترین شکل ممکن جانشان توسط این نیروی ناشناخته گرفته میشود، و اگرچه بعضیها زنده میمانند و به قول خودشان بر این نیروی ناشناخته به طریقی غلبه میکنند. اما در زمانی، در مکانی و یا با یک اشتباه کوچک این نیرو جان آنها را میگیرد.

و اما مرگ در فرنچایز Final Destination، به مثابه یک نیروی ناشناخته که از رنج شخصیتهایش تغذیه میکند عمل میکند. مرگ در مواجهه با شخصیتهای فیلم آنها را به بازی میگیرد و تا ضربهی نهایی را بر پیکرشان وارد نکند آرام نمیگیرد. این نیروی خفته در فیلم صبور است، و معمولاً هم در اوقات خوش آدمهای داستانش به سراغشان میرود. فرض کنید یک مهمانی را تدارک دیدهاید. در حیاط پشتی خانهاتان اوقات خوشی را با خانواده تان در حال سپری کردن هستید. همسرتان در حال سیخ کردن تکههای گوشت، یکی از فرزندانتون در حال بپر بپر روی ترامپولین، یکی دیگر در حال تهیه نوشیدنی و خلاصه هر کسی به کار خودش مشغول است.
و تازه در این میان از ناکجا آباد سر و کله یکی از اعضای قدیمی خانواده هم پیدا شده تا در مهمانی حضور داشته باشد. از ابتدای مهمانی تا زمانی که به یک فاجعه منجر شود نیروی ناشناخته از پشت پرده اوضاع را تحت کنترل دارد. از ریختن شیشه خورده در لیوانها گرفته، تا حضور داشتن چنگک باغبانی، درست زیر ترامپولین. ناگهان این نیرو کارش را شروع میکند. روی زمین شیشه خورده میریزد. پایتان روی آن میرود. از درد روی زمین میفتید. افتادن چنگک روی ماشین چمن زمینی، آن را روشن کرده، و مستقیم به سمت شما میآید. در آن لحظه خانوادهتان با صورت متلاشی شده شما، به عنوان پدر خانواده مواجه میشود!! این درست همان اتفاقی است که در یکی از سکانسهای فیلم Final Destination Bloodlines میافتد.
اینکه مرگ خبر نمیکند و نابگاه به سراغ طمعه خود میرود و جانش را به راحتی هر چه تمامتر میگیرد. که این مضمون ما را به یاد آخرین مونولوگ تونی تاد فقید که در نیمه پایانی فیلم ادا شد میندازد؛ بازیگری که در سال گذشت از میان ما رفت. یکی از به یادماندنی ترین و خاص ترین نوع این مرگها، مرگ شخصیت تاد واگنر در فیلم اول مجموعه بود. سکانس معروف مرگ در وان حمام که یکی از خلاقانه ترین و اولین این مرگها بود. تاد در حمام است و وان را پر از آب میکند. در همین حین، ژل یا مایع شستشوی مایع از قفسه میریزد و روی زمین پخش میشود. این مایع باعث لیز شدن کف حمام میشود. تاد بهطور اتفاقی به طناب رختآویز که در حمام آویزان است برخورد میکند طناب به دور گردنش محکم میشود و او را خفه میکند. او تلاش میکند خود را نجات دهد، اما به دلیل لیز بودن کف و موقعیت طناب، نمیتواند کاری کند و در نهایت میمیرد.
در واقع زمانی که طناب به دور گردن تاد گیر کرده بود و او روی زمین لیز میخورد، حس و حال او بهسرعت به وحشت و استیصال کامل تبدیل شده بود. او با تمام وجود برای نجات جانش تقلا میکرد؛ دستوپا میزد و سعی میکرد طناب را باز کند، اما ناتوانی او در برابر موقعیت غیرمنتظره، و موسیقی مورد استفاده در این سکانس فضایی تنشزا را برای مخاطب ایجاد میکند. استفاده از اشیاء روزمره برای خلق یک مرگ نفسگیر، امضای خاص این مجموعه است که در این سکانس به خوبی اجرا شده است.

این نوع از ضربآهنگ در نسخه جدید هم به کار گرفته شده، و شاهد آن تعلیق سیاه همیشگی مجموعه هستیم. هر لحظه ممکن است یک وسیله ساده مثل یک مگنت MRI، پنکه سقفی یا حتی یک لیوان آب، به ابزاری برای رقم زدن سرنوشت مرگبار شخصیتها تبدیل شود. علاوه بر این، خلاقیت در طراحی سکانسهای مرگ به گونهای است که حتی تکراریترین ابزارها نیز میتوانند با ترکیب دقیق حرکتها و اتفاقات، صحنهای کاملاً تازه و شوکهکننده خلق کنند.
در مجموع، Final Destination Bloodlines نشان میدهد که این فرنچایز هنوز هم فرمول طلایی خود را از یاد نبرده است؛ بار دیگر با تکیه بر المانهای خلاقانه و غیرمنتظرهی مرگ، موفق میشود همان هیجان، دلهره و تعلیق خاص همیشگیاش را بازآفرینی کند و ثابت کند که مرگ، حتی پس از سالها، همچنان میتواند با ابزارهای ساده و روزمره غافلگیرمان کند. Final Destination Bloodlines فیلمی است که برای سرگرمی ساختهشده است. در فیلم روایت چند منظوره یا آنچنان پختهای نداشته و عوامل فیلم هم چنین قصدی را به دنبال ندارند. در عوض خط داستانی جدیدی را در فرنچایزFinal Destination شاهد هستیم. هر چند از پتانسیل کامل آن هم استفاده نشده است. Final Destination Bloodlines فیلمی است که بعد از مدتها و بعد از یک وقفه طولانی مدت دنباله آن به روی پرده سینما رفته است، و اگر برای سرگرم شدن و دیدن یک فیلم متفاوت و بازگشت یک فرنچایز باسابقه، در ژانر ترسناک به پای آن بنشینید ارزش تماشا کردن را دارد. مخصوصاً اگر از طرفداران پرو پا قرص مجموعه باشید. هر چند فیلم میتوانست روابط بین-شخصیتی را با لول بالاتری اجرا، و استفاده بهتری از شخصیتهای داستانش داشته باشد.
نمره نویسنده: ۷/۱۰


منبع خبر: گیم فا